من قبل از همه‌ی نقطه‌هایی که تا به حال تایپ کرده‌ام، یک فاصله گذاشته‌ام . متن‌های قدیمی، از جمله پست‌های این وبلاگ را که می‌خوانم، حواسم پرت فاصله‌ها می‌شود و این اشتباه نگارشی توی چشمم می‌زند . بعید نیست یک روز به سرم بزند شروع کنم پست‌های قدیمی را ویرایش کردن .

چرا؟ یک جاهایی دنبال توجیه می‌گردم برای دلیل‌هایی که نیست . از خودم مدام می‌پرسم . چرا؟ جواب‌های خالی، زیادی سنگینند؛ مجبورم جایشان را پر کنم، خودآگاه یا ناخودآگاه توجیه می‌سازم . حس‌های آن روزم را با خاطراتم جمع می‌کنم و حاصل را گرد می‌کنم و برای خودم تکرار می‌کنم . قضاوت می‌کنم . محکوم می‌کنم . اعدام می‌کنم . دفن می‌کنم . سوگواری می‌کنم .

من قبل از همه‌ی نقطه‌هایی که تا به حال تایپ کرده‌ام، یک فاصله گذاشته‌ام ؛ چون وقتی ته خط بودم، تحمل رها کردن را نداشتم . یک فاصله گذاشته‌ام که شاید بعد نشد» معجزه‌ای شود و یک اما» جمله را از تمام شدن نجات دهد . من تعلیق را دوست دارم، عدم قطعیت را دوست دارم، چون فرصتی می‌دهد به امید برای پریدن .

دیگر وقتش رسیده . باید بس کنم.


مشخصات

آخرین جستجو ها