حالم خوب نیست .

متنفرم از دردهای عمیق دل‌ گفتن به گوش‌های آشنا ولی ناآشنا . نگاه‌هاشان عوض می‌شود . نه ، تفسیر من از نگاه‌هاشان عوض می‌شود ، فقط به خاطر یک احتمال . احتمال اینکه شاید یک روز حال آن روزم یادشان بیاید و وقتی که حالم دوباره خوب نیست و به رویم نمی‌آورم ، توی صورتم بکوبندش . 

اینجا از آخرین پناهگاه‌های من است . گرچه گذر نگاه‌های آشنا هم می‌افتد ، ولی این عده‌ی قلیل را می‌توانم تحمل کنم . اشتباهی قدیمی بود . فانوسم را یکی دو روز بیرون از سینه کمی گرداندم . تپش‌های عریانش تحمل نگاه‌های بیشتر از یکی دو نفر را ندارند . 

حالم خوب نیست .

به قول آن سکانس

Inside Llewyn Davis ، خسته‌ام . 

دانلود

پ.ن : ممنونم ؛ خطاب به یکی از آن آشناهای آشنا» که به گمانم روحش هم از اینجا خبر ندارد . کسی که راستش ، در تاریک ترین روزهایم هم با من بود و هیچ فکر نمی‌کردم که قرار بود آن پنجره» ، او باشد . مرسی بابت Lark ، دوباره .  
پ.ن 2 (ششم آذر 98) : قبلا عنوان پست لارک» بود و فکر می‌کردم کلمه‌ای فارسی است و معنایش برایم مبهم بود . تا اینکه به طور اتفاقی فهمیدم Lark در انگلیسی به معنای چکاوک» است. حتی به دنبال معنای عنوان این قطعه، فکرم طرف‌های جزیره‌ی لارَک» هم رفته بود که مثلا شاید اشاره‌ای به آن بوده :)

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها